برو بالاتر ... داستانک نورا

برو بالاتر…

برو بالاتر… (داستانک نورا) توی بیمارستانی دستیار یکی از دکترها بودم. روزی از روزها دکتر ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشانم ‌داد که باید پایش را به ... ادامه مطلب
آرایشگر

آرایشگر

آرایشگر مردی به آرایشگاه رفت تا آرایشگر موهایش را کوتاه کند. آرایشگر که مشغول کار شد طبق عادت همیشگی با مشتری شروع به صحبت کرد. درباره موضوعات گوناگونی صحبت کردند ... ادامه مطلب